اشعارعلی خودی آغمیونی

اشعارکلاسیک

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نامه رسان

نامه رسان نامه ی من اورسان

کنج قفس مانده غزل گو رسان


نام و نشانی که همان کوی عشق

شرح پریشانی وهمگوی عشق


نامه رسان درچوزدی وانکرد

پشت دراو هست که حاشانکرد


اول ازاورخصت اعجاز کن

نامه رسان نامه ی من باز کن


نامه ی من را همه ازرو بخوان

ازغم وازغصه ی آهو بخوان


زنده مرادر،دمِ در خاک کن

اشک من واشک خودت پاک کن


(علی خودى آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

زبانم لال

زبانم  لال  دیدم بر جهنم

شوی داخل،ولی افسرده ای تو


دودستی داده ای اموال وراث

زهستی جان فقط آورده ای تو


شدی قاضی،شدی هم متهم تو

که چون تابوت را هم خورده ای تو


ز برزخ آمدی بیرون تو  برزخ

بپرسیدی چراتو زرده ای تو


بگفتی هست اموالت فراوان

هزاران سود بیجا برده ای تو


بگفتی جزربا خواری وآن کار

گناهانی دگرهم کرده ای تو


بگفتی گر که برگردی به دنیا

دهی سیلو بجای گرده ای تو


به لب دارم سخن هارا نگویم

قیامت تاشود،در پرده ای تو


بگفتم من کمی از آنچه دیدم

خدا را شکرکن ، نمرده ای تو


نترسی توبه کن داری تومهلت

بکن خالی شکم پرورده ای تو


توسررامیدهی برباد(میلاد)

  دلِ آزردگان،  آزرده ای تو


(علی خودی آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی