مانده کم تا برسم فاصله را
دل شیدا شده سر حوصله را
بیمحابا شده دلبر ره عشق
با چه شوقی طی کند فاصله را
گرعقب مانده زره نیست غمی
میرسد عشق توأم قافله را
بنگر رامش آن خاطرهها
بده فردا شب بی راحله را
ز سرا پرده این عشق بپرس
کن رها دلشده هر آن گله را
بچشان ماحصل عمر مرا
تو بهجا آر، به این دل صله را
گوش افلاک رسد صحبت عشق
به سماکن خنده و هلهله را
وه چه بنشسته تماشا رخ یار
کرده (میلاد) به پا نافله را
(علی خودی آغمیونی)
- ۰۰/۱۱/۲۷