اشعارعلی خودی آغمیونی

اشعارکلاسیک

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ای دلا دیدی که این در وا نشد

لحظه  ای  دنیای ما زیبا  نشد


گفت می آیم همین فردا تورا

عمرمابگذشت و آن فردانشد


صبر ایوبم  به  سر  آمد  مرا

بست این درپس چرا بالا نشد


ای دلا تنها شدی، تنهای او

هم نفس هرگزتورا پیدانشد


کاش هر  گز این  نبونها  نبود

کاش میشد لحظه ای تنهانشد


دل به شیدایی رسیدی بارها

او چرا یکدم تورا شیدا نشد


غم مخور(میلاد)می آیم تورا

می رسم فردا تورا حالا نشد!


من شدم راهی که یابم خویش را

چون توبودی در دلم غوغا  نشد


(علی خودى آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

غم

چونکه دیدیم به دنیاغم هجرت من ودل

نگذاریم بری دیده به عُزلت من ودل


آسمان ابرخطا پوش،نمایان شده باز

پرگنه کیست بگودیده به منت من ودل


درهمین وقت همایش،شده برپاغم عشق

می رویم تازه کنیم،لذت عشقت من ودل


عاشقیم عاشق عشقت به همین عشق قسم

عشق چون عشق مقدس زدیم اسمت من ودل


من همینم نکنم عشوه به هیچکس بجز او

چونکه هستیم به خلوت همه دقت من ودل


دردیار من و(میلاد)غزل خوان چو زیاد

نتوانیم نخوانیم غزلاتت من ودل


(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی