قربان توام یلدا، آرام شوی فردا
ازدوست بپرهیزی،بیگانه شوی باما
هرگزنکنی رسوا، اسرارنهان داری
زان روز گریزانی،روشن نشوی بیجا
آری شده ام عاشق،باچشم تومی بینم
درگوشه ی چشمانت،غمگین شده مسکین ها
زخمی شده ای آیا،بادست خودت یلدا؟
ازدوست به جان دارم،آن زخم تبر هارا
ای دوست نکن باما،آن خفّت وآن خواری
عمرم ندهد مهلت،آن روزشوی شیدا
این عمرنمی پاید،کوتاهِ نمی دانی
گهواره وتابوتم،یک روزشودبرپا
(میلاد)تویک عمری،بااشک سخن گفتی
این قطره ی شبنم ها،روزی برسددریا
(علی خودی آغمیونی)