اشعارعلی خودی آغمیونی

اشعارکلاسیک

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دنیا

دنیا توخداحافظی ام گوش

تا خاک نکرده ام درآغوش


عاشق شدم  از اول هستی

برگوشه ی چشم شوخ ومستی


تادیدمرا دوچشم خود بست

درچشم غریبه هاله بنشست


دنیا توگمان مبر که زشتی

بردیده ی عاشقان بهشتی


من سخت پرست وخسته هستم

امید گرفته ام به دستم


من می روم از تو،جای دیگر

دنیا تو به هرکه مانده بنگر


جزمن همه شاد شاد شادند

دل را به طواف باده دادند


من مِی نخورم بجز،زچشمش

جز عشق ندیده ام ز خشمش


شایدببری تو مستی ازسر

این حرف نشسته بیت آخر


(میلاد) بگو مرا که اوکیست؟!

جزچشم خدا گمانه ام نیست


(علی خودى آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

هرچه از دوست رسد با دل و جان می طلبم

چونکه از دوست نه این بلکه همان می طلبم


دست بر گردن یارم بنهم در دل شب

جان دهم در حرم دوست که جان می طلبم


بدهم جان و دلم در ره آن عشق که چون

سود از عشق نجویم که زیان می طلبم


بدهد دل هر کسی یک غنچه ای از باغ عشق

که به این عشق بسان جان گران می طلبم


نفسم بوی شقایق بدهد وقت نیاز

گرکه من پیر شدم عشق جوان می طلبم


گریه ام خیس کند دامن هر مزرعه را

جویباری چو همان آب روان می طلبم


هدفم عشق بُوَد چشم به راهم همه شب

عشق از عشق ستانم رمضان می طلبم


شب احیا برسد بر ره این عشق که چون

شب قدری ز آن گریه کنان می طلبم


(علی خودى آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

عاشق های عاشق

بیا ساقی تماشا کن دلم را

بیا برگیر از دل حاصلم را


دلم آورده باری از محبت

خبرکن یار از خود غافلم را


بگو عمری به جانان دل سپردم

گرفتم از خدا آب و گِلم را


شدم پرگل چو گلدان ها به خاکی

سپردم آن خیال باطلم را


کشیدم نقش یارم نظم و ترتیب

بخوانی گر تو این ناقابلم را


نفس ها می دهند بر من نداها

به دریا می رسانم ساحلم را


گرفتم خط و انشا از تو (میلاد)

به خوبی می دوانی این قلم را


رسیدی قلب عاشق های عاشق

بران راحت در این دریا بلم را


(علی خودى آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

صیدوصیاد

به سر، آمدمرا آن استقامت

شدم بیمارغم،بشکسته قامت


بیا دردم دوا کن با نگاهی

شوم راضی کنم دل را به نامت


همان روزیکه دیدم چشم ماهت

رسیدم آرزو رفتم به دامت


تو صیدم کرده ای صیادبرگرد

رهاکن صیدخود ازاین اقامت


نیاری بعدمرگم نوش دارو

بیابیمارخود یابی سلامت


تورا(میلاد) چشمم عشق داده

که سنجدعشق وهم سنجددوامت


بمان ناکام،درخودکام خودیاب

رسی مارا فقط روز قیامت


(علی خودى آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

شهرعشق

ای دلا،گردونه ها برکام نیست

کام جویی هست وسرانجام نیست


هرکه رادیدم زغم نالد همی

شادبودن شرط این ایام نیست


یانداری مِی لبت را ترکنی

یاکه مِی پیداکنی، آن جام نیست


هرکه می آید به دنیا می رود

چون کنی خود را بَزک اندام نیست


لحظه ای بامابیا در شهر عشق

بین قیامت را بما ابهام نیست


میهمان ما،میزبان خاک زمین

می خورد مارا ولی بدنام نیست


رفت وآمدها، و این گردونه ها

کان مپنداری که در ارقام نیست


ای دلا چشمان خود را بازکن

رسم این برنامه، بی پیغام نیست


وین تو خود اندیشه کن، (میلاد) را

بیشتر، گفتن که چون الهام نیست


خوان دعایی، روح مارا شاد کن

عشق ای دل، گر تو را آلام نیست


(علی خودی آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی