عیدنوروزاست هان،شادی کنیم!
کینه ها را در رَهِ بادی کنیم
پلکان شد از برای بعضیا !
ازشهیدان وطن یادی کنیم
(علی خودی آغمیونی)
عیدنوروزاست هان،شادی کنیم!
کینه ها را در رَهِ بادی کنیم
پلکان شد از برای بعضیا !
ازشهیدان وطن یادی کنیم
(علی خودی آغمیونی)
تنگ غروب وعاشقی صور خدا صدا نشد
به روی ماهروی او محفلِ شب صفا نشد
سلام شب پیام شب نشسته شب به پای شب
غروب شب طلوع شب شب شد و درب باز نشد
دل ببردز عاشقان غنچه ی خوشبوی بهشت
غنچه گلی ز بوستان راهیِ خانهها نشد
آیه به آیه عشق را صفحه به صفحه خوانده ام
به انتظار مانده ام لحظه ی رونما نشد
حال گذاشته نیمهشب صوت شکسته روی لب
دل بگرفته تاب و تب حاجتِ ما روا نشد
به شوق دیدنت همی بال گشاده ام چومرغ
سینه کشان روم تورا بام توآشنا نشد
آهِ دلم به پا کنم سینه و دیده وا کنم
هرچه کنم صدا تو را گوشِ تو حرف ما نشد
در رهِ عشق،چشم ما مانده به راه ای خدا
کفترِ عشق کام ما بال شکست و پا نشد
نیست مرا دوامِ شب آمده جانِ ما به لب
شکست، صبرعاشقی دردِ دلم دوا نشد
(علی خودی آغمیونی)