جشن بر پا، آب وآتش درنماز
بادوباران،خاک هم درخواب ناز
خواب رفتندهردوعاشق همچنان
خواب دیدند،هردونامی یک نشان
سرونازی درچمن پروانه شد
غنچه ای این ناز،رادیوانه شد
لاله آمدغنچه راشیدا شود
غنچه آمد زیرپا، زیباشود
پونه هارفتندسودایی دگر
بلبلان باهم،اقاقیها خبر
چشم نیلوفر به دریابازشد
سنبلی باساربان دمسازشد
کاروان اتراق خوددربرگرفت
چادری زد،عاشقی ازسرگرفت
آسمان زیباقنوتش را شکست
نی لبک،آسان سکوتش راشکست
مطربی آمد بریزد ، نازها
عاشقی آمدبخواندآوازها
شب زخاموشی شرابی ساخت زود
لب درآغوشی،به تب دلباخت زود
برگی ازکتاب مثنوی شیماونیما
(علی خودی آغمیونی)
- ۰۰/۱۱/۱۱