هم عصا ایام پیری آمده
چون عصادستم بگیری آمده
رفته ازماشوروشوق زندگی
آن جوانی رفته پیری آمده
چندروزی چون کبیران بوده ایم
باز ما را آن صغیری آمده
هم عصاآهسته می نالی چومن
ترس ها هم از دلیری آمده
باده خالی دوراین سفره کسی
نیست باماچون فقیری آمده
وقت رفتن شدبیاباماتوهم
می روم ازآن سفیری آمده
غصه ی میت شدن راتونخور
وارثانی چون بمیری آمده
می شوی آزادباماهم عصا
وقت پایان اسیری آمده
(علی خودی آغمیونی)
- ۹۶/۱۱/۳۰