اشعارعلی خودی آغمیونی

اشعارکلاسیک

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سنگ قبر

این قطعه را برای روی 

سنگ قبرم سروده ام


شده ام دست بغل دست گریبانم نیست

نگهم جزبه تماشاگه جانانم نیست


شده ام مست،چنان ازرخ جانان دردل

که بجزعشق،بجزعشق،فراوانم نیست


سفرعشق برفتم برسیدم جانان

نشنیدم که بجزعشق فراخوانم نیست


عجبم نیست که هرآن برسم بریارم

که دلم جربه تماشای،به فرمانم نیست


غزلاتی زدل وجان،ای عزیزان گفتم

بسپردم به شما،دست به دیوانم نیست


رهگذرگردل این خاک زهم بشکافی

دل (میلاد)به جاییست،که درجانم نیست


گنهی هست به گردن،شده ام شرمنده

دست بگذاربخوان حمد،که احسانم نیست


(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

یاس

یاس اگرباشی تورادیوارپرگل میشوم

باغ اگرباشی توراهرلحظه بلبل میشوم

رودهاراگرگذرگاهت کنی دریارسی

میشوم رنگین کمانی آسمان پل میشوم

(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

دنا

چوآندم آسمان خودرارهاکرد

خلبان سرنشینان راصداکرد


تمامی دست بالا،ای خداوند

دنا هم دردما راپر بلا کرد


(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

پنجشنبه

پنجشنبه است عزیزم،توفقط فاتحه ای

ازبرای منِ دل مرده وبیمار بخوان


رحم،یاداری و می خواهی اگرزنده شوم

دردلت،فاتحه ی آن همه اغیاربخوان


(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

چشم زلیخا

ای فلک بامن چه کردی،زخم بیجاخورده ام

ازجوانی تا به پیری،گول فردا خورده ام


هرزمان آمدبه دستم تیغ برّ‌‌ان قضا

دست بستم گفتمش،زخم هویدا خورده ام


حضرت آدم چوگندم خورد،درجا رانده شد

من که دردشت بلاخیزتو خرما خورده ام


من نه فرهادم،نه مجنونم،نه بیژن،بلکه من

یوسفم،اماشبی،چشم زلیخا خورده ام


بردزندانِ دلش ، تا دیده ام رادید او

شدپشیمان،وقت پیری دید چون تا خورده ام


ظلم ظالم ماندبرجا ،بی گُنَه رفت پای دار

پای داربی گناهان،من قسم ها خورده ام


ای غزل تنهامرو،بگذار(میلاد) هم بیاد

چونکه قبلأدررباعی،خشم اورا خورده ام


(علی خودی آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

جوانی

عشق پنهان جوانی چومراکام گرفت 

تپش رازنهانی به دل آرام گرفت 


خسته دل بودم ودستم به گریبان شده بود

دست برگردن یارم گره انجام گرفت


مست مستم چون نگارم شده ام دورزغم

تحفه ام شدزخدااومن وانعام گرفت

 

دوبدن روح یکی دیده یکی بوده یکی

نام من اوشدو،اونام مرانام گرفت


مشق هرعشق وبه پیمانه دهم درس وفا

عشق من ماشدوپیمانه زماجام گرفت


عشق مادرس محبت به محبت بدهد

عشق مامدرسه ازمدرسه پیغام گرفت


می برداسم مرادوست ودشمن همه جا

شدزبان زددل ما گمشده فرجام گرفت 


(علی خودی آغمیونی)


  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

بنگرمرا

بنگرمرابه غمزه ای،ای یاردل شکست من

میخانه ای مراببر،جامی بده به دست من


چشمان مست عاشقان،گردشگران چشم توست

هرگزنگوباآشنا،دیدی که چون شکست من


دل راچنان شکسته ای،بی میل می نشسته ای

بنگربه چشم عاشقم،بینی تودل نشست من


بنشان مرابه گوشه ای،آورزآن موخوشه ای

زل می زندچشمان تو،چشمان می پرست من


چون عشق می پوشم تورا،پیوسته می نوشم تورا

مهمان مابایک غزل،من مست می تومست من


(علی خودی آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

اشک روان

می گذرم چوبی نشان،هرسرشب زکوی او

اشک روان چشم من،گمشده درسبوی او


رحم نظرنمی کند،دیده حذرنمی کند

چون خم ابروان مست،لاله رمیده جوی او


ستاره های شب نواز،شانه به شانه درنماز

این همه شب پرست شب،سجده کنند سوی او


خیره وماتم،ازنگاه،رازونیازمن چوماه

من نکنم به غیرازاو،سجده به روبروی او


چین جبین اوکجاست،لعل لبان اوشفاست

خال رخش چه دلگشاست،زیرجفای موی او


خسته شدم از این جفا،بسته به من دوچشم را

چشم چوبازمی کند،خنده جفای روی او


(علی خودی آغمیونی)

  • علی خودی آغمیونی
  • ۰
  • ۰

وطن عشق

‌توچوازعشق بپرسی چمن عشق کجاست

گویدت عشق کجاووطن عشق کجاست


بردت یادزمانی که توبودی وفلک

گویدت یارکجاوختن عشق کجاست


گربپرسی توچه روزی شده ای حاصل عشق

گویدت روزمهیاشدن عشق کجاست


گربپرسی بهترین لحظه ی انسان وخدا

گویدت بوسه ی مادردهن عشق کجاست


گربپرسی زچه روزی شده این عشق بپا

گویدت دامن حوا کهن عشق کجاست


گربگویی که شبی مادرودادی توبه خاک

گویدت وای به حالت کفن عشق کجاست


گرزمادرتوبپرسی به چه روعشق شدی

گویدت هیچ نپرسیدمن وعشق کجاست


شکنی گردل مادرنکند فاش تورا

گویدت بازتورا،دل شکن عشق کجاست


باردیگرشکنی،بازنرنجد زتو چون

گویدت بادل وجان،کوک زن عشق‌کجاست 


گرشوی دامن مادر همه ایام خدا

گویدت بازبیاپیرهن عشق کجاست


(علی خودی آغمیونی)




.

  • علی خودی آغمیونی