اشعارعلی خودی آغمیونی

اشعارکلاسیک
  • ۰
  • ۰

چه گفتی؟

ای دوست زمن بردلِ بیمار،چه گفتی؟

ازماتمِ این عشق گهربار، چه گفتی؟


گفتی همه را؟راست وخدایی، که نگفتی!

زین قلبِ پرازدردِ ستمکار ،چه گفتی؟


آن لحظه ی دیدارکه ازسوی تو آمد

هرگز نروداز دلِ بیزار، چه گفتی؟


آیینه نشستم، همه ازخیرگذشتم

ماهیچ خودت،از هنرِ مار،چه گفتی؟


گفتا که چو مُردم تونیا بر سرِقبرم

گفتا که توگفتی! ببری عار ،چه گفتی؟


دیدارقیامت شدو از هم چو بُریدیم

خوش باش،دوصد بار،به یکبار ،چه گفتی؟


گویم که چو مُردم تو بیا بر سرِقبرم

آغوش گشا،غصه به دادار، چه گفتی؟


اوآن همه ناحق و نسنجیده توراگفت

(میلاد) شکستی،توزآوار، چه گفتی؟


(علی خودی آغمیونی)


  • ۹۸/۰۲/۲۳
  • علی خودی آغمیونی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی